مهربونم ای هم قبیله،می دونم دستات چه سرده/هر کی میگه غم نداره،تو دلش یه دنیا درده/تو میخوای من ندونم،دلت از غصه هلاک/جای شلاق سیاهی رو تن و نجیب پاک/أما ناگفته هویداست،غمی که ریشه دونده/اون غمی که غیر از شاخه،زده ریشه رو سوزونده/تو خودت گفتی قدیما،قصه گل و تگرگ/قصه خویش دل آزار،قصه ریز برگ/نمی دونم تو دنیا چرا آدما حقیرن؟/چرا خوبا واسه خوبی،تو دست شب اسیرن؟این چرا؟چرا؟چراها؟ هیچکدوم درمون نمیشه/آخه درد دیگه اینجاست،از یک خاکیم و از یک ریشه/تا بوده قصه دنیا،قصه غربت درده/پس دیگه دل نسوزون،زندگی قسمت و بخته/تو بخند،تو این زمونه،چاره ای دیگه نداریم/شایدم با خنده هامون،غصه رو تنها بذاریم. . .
نظرات شما عزیزان:
|